کتاب دنیای آیدا اثر مشترک من و شاگردم مطهره جان هست این اثر روایت گر زندگی دختری به نام آیدا است که با مرگ مادرش، پدرش تصمیم به ازدواج مجدد می گیرد و   نویسنده زهرااحمدآبادی،مطهره بابائی سبکدرام انتشاراتنگارکمال شما می توانید این کتاب را از بخش خرید سایت تهیه کنید
  کتاب جنگل جیغ اثر مشترک من و شاگردم مطهره جان هست داستان کتاب درباره ی دو خواهر به نام های درنا و درسا است که تصمیم می گیرند به جنگلی نفرین شده بروند و با ماجراها و اتفاقات عجیبی رو به رو می شوند   نویسنده زهرااحمدآبادی،مطهره بابائی سبک ترسناک،جادویی،تخیلی انتشاراتنگارکمال شما می توانید این کتاب را از بخش خرید سایت تهیه کنید
کتاب پل معلق زندگی اثر مشترک من و شاگردم مطهره جان هست این اثر روایت گر زندگی دختری به نام شیرین است که دوران زندگی او را از کودکی تا جوانی و میان سالی به تصویر کشیده است شیرین در زندگی اش سختی های زیادی را متحمل  می شود که اولین آن دوری از پدر است نویسنده زهرا احمدآبادی،مطهره بابایی سبک درام انتشارات نگار کمال شما می توانید این کتاب را از بخش خرید سایت تهیه کنید            
کتاب قدم قدم عشق شامل بیست داستان کوتاه، با ایده ای نو و احتمالا تجربه نشده در حوزه داستان نویسی به نگارش درآمده استاین کتاب دربردارنده نگاهی تازه و زبانی ساده است که به مسائل و دغدغه های عاطفی انسان می پردازد داستان ها در فضایی فانتزی روایت گر ارتباط بین اعضای بدن است که همگی برای دستیابی به هدفی واحد ارتباط با معشوق تلاش می کنند نویسنده زهرا احمدآبادی با مقدمه دکتر علی اکبر کمالی نهادهیئت علمی دانشگاه فرهنگیان تهران سبکفانتزیعاشقانه انتشارات نگارکمال شما می توانید این کتاب را از بخش خرید سایت تهیه کنید
دعای  چوپان ساده دل   مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت از چوپانی در آن حوالی پرسید چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟» چوپان گفت ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم» مرد گفت خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان» چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت نمازش تمام شد» مرد که تعجب کرده بود گفت این چه نمازی بود؟ چوپان گفت بهترازاین بلد نبودم مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد از پدر پرسید چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟» پدرش گفت هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم» مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟ چوپان گفت وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خدا گفتم خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم حالا این مرد، امشب مهمان توست ببینم تو با او چگونه رفتار می
آخرین جستجو ها